جدول جو
جدول جو

معنی نقاب پوش - جستجوی لغت در جدول جو

نقاب پوش(دَ / دِ بَ)
که نقاب بر رخ دارد. که صورتش ظاهر نیست. که روی بندو نقاب بر صورت زده است تا شناخته نشود. ماسک دار
لغت نامه دهخدا
نقاب پوش
مخفی، نقاب زده
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قصب پوش
تصویر قصب پوش
آنکه جامه ای از قصب بر تن کند، پوشندۀ قصب، برای مثال زده بر ماه خنده بر قصب راه / پرند آن قصب پوشان چون ماه (نظامی۲ - ۱۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ دَ / دِ)
که پوست سنجاب پوشد. که لباس از پوست سنجاب در بر کند، برنگ سنجاب:
کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش
کبک فروریخته مشک بسوراخ گوش.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
نقره پوشیده. که آن را با ورقه ای از نقره پوشانده باشند:
به او ما درین مجمر نقره پوش
چو عود سیه برنداریم جوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پُ کُ نَ دَ / دِ)
آنکه پارۀ ابریشمین و کتان پوشد. پوشندۀ قصب:
ولی آن دلستان کآید درآغوش
نه من چون من بتی باشد قصب پوش.
نظامی.
ز راه پاسخ آن ماه قصب پوش
ز شکّر کرد شه را حلقه در گوش.
نظامی.
نشسته لعل داران قصب پوش
قصب بر ماه بسته لعل بر گوش.
نظامی.
به کردار کله داران چون نوش
قبا بستند بکران قصب پوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(غُ وَ دَ)
نقاب بربستن. چهره در نقاب نهفتن:
گر تو پریچهر نپوشی نقاب
توبه صوفی به زیان می بری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبا پوش
تصویر قبا پوش
کپاه پوش پوشنده قبا
فرهنگ لغت هوشیار
زربفته پوش پرند پوش آنکه جامه از قصب پوشد: زده بر ما خنده برقصب راه پرند آن قصب پوشان چون ماه
فرهنگ لغت هوشیار
قهوه جوش، ظرفی که به جای کتری مورد استفاده قرار می گرفت
فرهنگ گویش مازندرانی
پنهان کردن، پوشاندن
دیکشنری اردو به فارسی